مست خون ( پارت ۲۱ )
مینهی: اوهوم * خجالتی *
میکشتم تو بغلش و سرمو ناز میکنه
مینهی: راستی چی صدات کنم؟
ته: تهیونگ یا ته
مینهی: باوش
کم کم تو بغلش خوابم میبره
«ویو ته »
بوی خونش داشت دیوونم میکرد بیشتر از ۵ ۶ ساعته خون نخوردم، خیلی تشنمه ولی خودمو کنترل میکردم ، سرمو میزامه رو سرش ، سعی میکنم بخوابم ولی خوابم نمیبره و بهش خیره میشم
ته: چطوری دلتو به دست بیارم؟ ... حتی اگه بمیرمم از خونت نمیخورم، فقط یکم علاقه از سمت تو ببینم
اروم جوری که پا نشه لبشو میبوسم
« ویو سوهی »
میبرتم بالا ، یه گل میذاره پشت گوشم و یه نامه هم میده دستم خودش قایم میشه
کوک: بعد ازینکه خوندی رو به رو تو ببین بخاطر نور قایم شدم
شرو کردم خوندن نامه
"شاید فک کردی من چرا نگهت داشتم و نمیذارم بری.....خب ... نمیتونم قلبمو قانع کنم که من خوناشامم و تو انسان ، هرکاری میکنم نمیشه، از فکرت در نمیام، قلب خوناشامیم پیشت گیر کرده، قبولم میکنی؟"
به روبه روم نگاه میکنم به طلوع خورشید خیره میشم، وقتی خورشید کامل طلوع کرد برمیگردم سمتش میبینم منتظره
سوهی: قبول
کوک: مرسییییی
( مثلا نمیخواست بگه
کوک: مگه نمیخوای بهم برسيم 😫
آره
کوک: خب پس ببند
چشم🫡😐)
میخواست بیاد سمتم که بخاطر نور نتوست، رفتم پیشش لبشو بوسیدم
خلاصه رفتیم اتاقش، رو تخت دراز کشیدیم
سوهی: کوکی
کوک: جونم؟
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#خوناشام
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
#جی_کی
#وی
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_تهکوک
#bts
#BTS
#V
#Teahyung
#Jungkook
#JK
میکشتم تو بغلش و سرمو ناز میکنه
مینهی: راستی چی صدات کنم؟
ته: تهیونگ یا ته
مینهی: باوش
کم کم تو بغلش خوابم میبره
«ویو ته »
بوی خونش داشت دیوونم میکرد بیشتر از ۵ ۶ ساعته خون نخوردم، خیلی تشنمه ولی خودمو کنترل میکردم ، سرمو میزامه رو سرش ، سعی میکنم بخوابم ولی خوابم نمیبره و بهش خیره میشم
ته: چطوری دلتو به دست بیارم؟ ... حتی اگه بمیرمم از خونت نمیخورم، فقط یکم علاقه از سمت تو ببینم
اروم جوری که پا نشه لبشو میبوسم
« ویو سوهی »
میبرتم بالا ، یه گل میذاره پشت گوشم و یه نامه هم میده دستم خودش قایم میشه
کوک: بعد ازینکه خوندی رو به رو تو ببین بخاطر نور قایم شدم
شرو کردم خوندن نامه
"شاید فک کردی من چرا نگهت داشتم و نمیذارم بری.....خب ... نمیتونم قلبمو قانع کنم که من خوناشامم و تو انسان ، هرکاری میکنم نمیشه، از فکرت در نمیام، قلب خوناشامیم پیشت گیر کرده، قبولم میکنی؟"
به روبه روم نگاه میکنم به طلوع خورشید خیره میشم، وقتی خورشید کامل طلوع کرد برمیگردم سمتش میبینم منتظره
سوهی: قبول
کوک: مرسییییی
( مثلا نمیخواست بگه
کوک: مگه نمیخوای بهم برسيم 😫
آره
کوک: خب پس ببند
چشم🫡😐)
میخواست بیاد سمتم که بخاطر نور نتوست، رفتم پیشش لبشو بوسیدم
خلاصه رفتیم اتاقش، رو تخت دراز کشیدیم
سوهی: کوکی
کوک: جونم؟
حمایت یادت نره کیوتی🙃🫶🏻
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#خوناشام
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
#جونگکوک
#تهیونگ
#جی_کی
#وی
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_تهکوک
#bts
#BTS
#V
#Teahyung
#Jungkook
#JK
- ۹.۰k
- ۱۲ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط